### دیباچه
دیباچه شاهنامه از دو بخش تشکیل شده است:
1. توضیحات فردوسی درمورد افکار خود
2. تاریخچه شکلگیری این کتاب و مدح سلطانمحمود
![[Pasted image 20250404162921.png]]
معانی **گوهر**:
1. ذات (گوهرخراب: بدذات)
2. جوهرات
3. خورشید و ستارگان (این معنی به کار رفته).
**میانبستن**: برای کاری خود را آماده کردن.
**خستو**: معترف، مُقُر
#### اندر ستایش خرد
خرد معنای مختلفی در شاهنامه دارد که با توجه بافت متفاوت است. معانی **خرد**:
1. عقل و شعور
2. دانش اکتسابی
3. دانش ذاتی
![[Pasted image 20250404163748.png]]
**غنودن** (نغنوی): خوابیدن.
از آموختن نغنوی: از آموختن دست بر نداری.
#### گفتار اندر ستایش آفرینش
ابتدا چهار عنصر اصلی (آتش، آب، خاک و باد) پدید آمد.
از این چهارتا زمین پدید آمد. نور ستارگان بر زمین تابید که باعث شد ستارگان رشد کنند. محدودیت گیاهها این است که فقط رشد میکنند.
![[Pasted image 20250404164551.png]]
سپس پویندگان (حیوانات) پدید آمدند. محدودیت حیوانات این است که **گویا زبان و جویا خرد** نیستند.
![[Pasted image 20250404164734.png]]
#### گفتار اندر آفرینش مردم
![[Pasted image 20250404165732.png]]
#باحال: به رنج اندرآری تنت را رواست // که خود رنجبردن به دانش سَزاست.
**گنبد**: در نجوم بطلمیوسی، زمین مرکز جهان شناخته میشد. تصور آسمان نیز از به شکل یک *گنبد* شناخته میشد.
#### گفتار اندر آفرینش آفتاب و ماه
![[Pasted image 20250404170547.png]]
#باحال: چو بیننده دیدارش از دور دید // هم اندر زمان او شود ناپدید
**خاور**: خاور در گذشته به معنی غرب بوده است. در شاهنامه بعضی وقتها معنی خاور شرق است و بعضی وقتها غرب.
#### گفتار اندر ستایش پیغمبر
![[Pasted image 20250404171624.png]]
در اینجا فردوسی با اشاره به دو روایت شیعه بودن خودش را اعلام میکند:
1. شارستانم: من شهر علمم و علی در آن
2. هفتاد کشتی: هفتاد راه نجات وجود دارد و کشتیای که محمد و علی در آن هستند به نجات میرسند.
به نقل از مقاله «معرفی قطعات الحاقی شاهنامه» از آقای خالقی مطلق، ابیاتی که در باب ستایش ابوبکر و عمر از فردوسی آمدهاند به صورت الحاقی به آن اضافه شدهاند.
#### گفتار اندر فراهم آوردن شاهنامه
![[Pasted image 20250404172457.png]]
**بمانم**: از من به گیتی این یادگار بماند.
**بَر**: میوه (برشدن: میوه چیدن)
- با این که میوه این درخت به ما نمیرسه. ولی بذار سایهاش به ما برسه. 🤣
یک پادشاه محلی به نام ابومنصور عبدالرزاق که در اینجا دهقاننژاد گفته میشود، چهار نثر را میگیرد و یکی میکند. فردوسی نیز این کتاب را تبدیل به نظم میکند. **پژوهنده** همان آقای ابومنصور است.
#### گفتار اندر داستان دقیقی
در ابتدا یک جوان (دقیقی) قبول میکند که این شاهنامه نثر ابومنصور را به شعر در بیاورد. اما ایشان جوانمرگ شد.
فردوسی خواست به پایتخت برود و یک نسخه از آن بخرد. اما یک دوست یک نسخه از آن را برایش میآورد و فردوسی به سرودن شعر میپردازد.
![[Pasted image 20250404173534.png]]
**پیوند**: در شاهنامه، فردوسی به شعر پیوند میگوید و «به پیوند در آوردن» را شعر سرودن مینامد. در مقابل سخن «پراکنده» همان نثر است.
#### گفتار اندر ستایش امیرک منصور
امیرک منصور یک پادشاه محلی خراسان بوده که اوایل سرودن شاهنامه، کمک مالی زیادی به فردوسی کرده بود. فردوسی در نهایت میخواست کتاب را به او تقدیم کند. اما در نهایت او توسط دشمنانش میمیرد.
بعد از آن سلطان محمود روی کار میآید که فردوسی بعد تصمیم میگیرد شاهنامه را به او تقدیم کند.
#### گفتار اندر ستایش سلطان محمود
فردوسی میگوید: یک شب خوابی دیدم که در آن سلطان محمود را دیدم. (بر اساس شواهد فردوسی هیچگاه حضوراً سلطان محمود را ندیده است.) به عظمت او پیبردم و وقتی از خواب بیدار شدم به نتیجه رسیدم که کتاب را تقدیم او کنم.
![[Pasted image 20250404175636.png]]
**اختر خفته**: بخت بد
**میل**: واحد مسافت، مایل (از لاتین و عربی گرفته شده)
**رده بر کشیدن**: سپاه آرایش نظامی گرفتن.
**زندهپیل**: فیل بزرگ رزمی
![[Pasted image 20250404175809.png]]
**قنوج**: نام شهری در هندوستان
**دریای** **سند**: رودخانه سند (در شاهنامه دریا به جای رود میآید بعضی)
**میش و گرگ به آبشخور آمدن**: استعاره از اوضاع خوب و صلح
![[Pasted image 20250404175825.png]]
**گنداوری**: پهلوانی و جنگآوری
**که و مه**: کوچکتران و بزرگتران
### گیومرت
گیومرت اولین پادشاه (و در بعضی مراجع اولین انسان) شاهنامه است. پادشاهی گرومرت در شاهنامه مانند زمان ماقبل تمدن است و انسانها به شکل بدوی زیست میکنند.
روزی که گیومرت به شاهی رسید، خورشید به برج حمل یا بره (فروردین و شروع سال) رسیده بود.
گیومرت ۳۰ سال پادشاه بود.
![[Pasted image 20250405000411.png]]
**برگاه**: بر تخت پادشاهی
**دوتا شدن**: تعظیم
نه فقط انسانها بلکه حیوانات هم به خدمت گیومرت آمدند و پیش او تعظیم کردند. رسم نماز از این موضوع تعظیم به پادشان پدید آمد.
![[Pasted image 20250405000707.png]]
**پُس**: پسر
**ریمن**: بدذات
پسر گیومرت، سیامک نام داشت. گیومرت دشمن نداشت به جز اهریمنان. پسر این اهریمنان سپاهی برای مقابله با گیومرت پدید آورد.
![[Pasted image 20250405001021.png]]
گیومرت از این موضوع خبر نداشت. یک فرشته (سروش) خبر لشکرکشی را به سیامک داد. سیامک یک لشکر آماده برای مقابله با آنان ساخت.
![[Pasted image 20250405001348.png]]
**خزروان دیو**: قاتل سیامک
**خدیو**: رهبر، پادشاه
به دلیل بدوی بودن زندگی آن زمان، سیامک زره و سپر نداشت. به همین دلیل دیو سیاهی به نام خزروان، سیامک را میکشد و اولین قتل شاهنامه شکل میگیرد.
خبر که به گیومرت میرسد، اولین عزاداری شاهنامه نیز شروع میشود. تمام حیوانات نیز در دامنه کوه به عزاداری به همراه گیومرت میپردازند. بعد از یک سال خداوند سروشی میفرستد و درخواست پایان عزاداری رو میکند تا به به کین سیامک، حمله کنند.
![[Pasted image 20250405002204.png]]
**نبیره**: نوه. (مانند امروز به معنای فرزند نوه نیست.)
گیومرت پسر سیامک، **هوشنگ** را خواند تا انتقام پدر را بگیرد. هوشنگ نیز لشگری از انسانها و انواع حیوانات جمع کرد و با آن به دیوان حمله کرد.
![[Pasted image 20250405002705.png]]
**چرم**: پوست حیوان
**مُردری**: میراث
**مایه**: سرمایه
هوشنگ توانست با لشکر بزرگی که گرد هم آورده بود، سپاه دشمن را شکست دهد و دیو خزروان را نیز سر ببرد. بعد از این داستان عمر گیومرت نیز پایان یافت و جهان را به میراث گذاشت.
#باحال: جهان فریبنده و گَردگَرد // ره سود بنمود و **خود** مایه کرد.